چرا گُم مي‌شويم؟
این وب سایت توسط احمد عینی زاده درست شده است
تاریخ : جمعه 22 / 3 / 1392
نویسنده : احمد عینی زاده
پرندگان ، موش‌ها و حتي سنجاب‌ها هم مي‌توانند به راحتي كيلومتر‌ها از خانه دور شوندو باز هم راه خود را پيدا كنند. اما چگونه است كه انسان حتي نمي‌تواند يك تكه كاغذ را در كيف دستي خود بيابد و مدت‌ها به دنبال آن مي‌گردد خانم "انيسون فاين" يك روز در حالي‌كه نقشه را كاملا بررسي و جاده‌ها و راه‌هاي اطراف ساختمان منزل مسكوني‌اش را به دقت وارسيكرده بود، تصميم گرفت از خانه خارج شود. علاوه بر اين، يك دستگاه ناوبري GPS نيز روي خودروياو وصل بود تا هيچ احتمالي براي گم شدنش باقي نماند. اما به محض اين‌كه چند كيلومتر از خانه‌اش دور شد، انگار در فضاي ديگري بود و ديگر راه برگشت به منزلش را نمي‌دانست! او كه كاملا گم شده بود به گريه افتاد و بعد از ساعت‌ها توانست با همسرش تماس بگيرد و از او بخواهد از طريق "گوگل مپ" [ خدمات نقشه گوگل ] او را پيدا كرده و به دادش برسد. با بيش از يك ساعت تماس تلفني و پيگيري‌هاي مداوم، سرانجام انيسونفاين پيدا شد و مشكل ختم به خير شد. شايد تمام انسان‌ها مثل خانم فاين اين‌قدر به راحتي گم نشوند، اما مسئله اين است كه هر كدام از ما بهنحوي ممكن است به چنين مشكلي گرفتار شويم. با همه توانايي‌هاييكه انسان در حافظه و در زبانش دارد، ظرف مدت چند ثانيه مي‌تواند ارتباط با محيط پيرامونش را از دست بدهد و گم شود؛ در حالي‌كه بسياري از حيوانات با دور شدن از جاي اصلي خود مي‌توانند به راحتي آن را پيدا كرده و بدون استفاده از هيچ نقشه و يا علامت طبيعي خاصي آن را پيدا كنند. اين مشكلي است كه به هر حالانسان‌ها را تهديد مي‌كند و باعث شده بسياري چند صد متر بيشتر از خانه دور نشوند و هميشه در هراس و اضطراب فراوان باشند. بسياري مانند خانم فاين عادت دارند ساعت‌ها نقشه را مطالعه كرده و مسيردقيق خود را روي آن مشخص كنند، امابا همه اينها باز هم پس از بيرون آمدن از منزل، در خيابان‌ها گم مي‌شوند و يكي بايد به داد آنها برسد. تا همين چند وقت پيش مطالعات كمي‌ در مورد قطب‌نماي دروني انسان انجام شده بود. بنابر يافته‌هاي دانشمندان به نظر مي‌رسد انسان داراي يك قطب‌نماي دروني است كه مي‌تواند او را به جهات مختلف جغرافيايي راهنمايي كند و توانايي يافتن مسير را به او نشان دهد. شايدعدم مطالعه در مورد اين ويژگي دروني به اين دليل باشد كه انسان‌ها حس جهت‌يابي را به خوبي نشناخته‌اند. اين حس عجيب خود متشكل از چند مهارت متنوع است. مهارت‌هايي نظير آگاهي از محيط پيراموني كه انسان در آن قرار گرفته،و احساس كردن سرعت و جهتي كه در زمان با آن حركت مي‌كند و رديابي مكان و اشيايي كه با آنها در محيط ارتباط دارد. اين مهارت‌ها در نقاط مختلفي از مغز انباشته شده‌اند وبراي شكوفا كردن آنها، اين نقاط مي‌بايست فعال شوند، خصوصا نقاطي كه با حس بصري و ديداري انسان و همچنين حافظه و تصور وي ارتباط دارند، كه در مجموع به آن"نقشه‌شناختي انسان" گفته مي‌شود و در ناحيه هيپوكامپوس مغز نهفته است. به تازگي پژوهش‌هاي تازه‌اي براي يافتن ويژگي‌هاي اين نقشه دروني و شناختي آغاز شده كه تلاش مي‌كندنشان دهد آيا انسان در مقطعي از مسير تكامل خود اين ويژگي را از دست داده يا خير، يا اين‌كه شايد كبوتر نامه‌بر انسان حالتي خفته پيدا كرده و يكي مي‌بايست آن را بيدار كند تا انسان از اين گمراهي و سردرگمي ‌نجات پيدا كند. اولين شخصي كه به مفهوم و موضوعنقشه شناختي پرداخت و ارتباط رواني آن با محيط فيزيكي پيرامونانسان را مطالعه كرد، "ادوارد تلمن" روان‌شناس دانشگاه كاليفرنيا بود كه در 1948 بر اين مسئله متمركز شد. تلمن معتقد بود كه موش‌ها مي‌توانند راه‌هاي جديد را براي يافتن غذا در مسير پر پيچ و خم اطراف خود پيدا كرده و به راحتي نيز به همان محل اوليه باز گردند. پس از آن پژوهش، مشخص شد بسياري ديگر از حيوانات و جانوران نيز همين توانايي خارق‌العاده را در رديابي داشته و مي‌توانند به كمكآن مسير خود را تشخيص دهند. براي مثال سنجاب‌هاي طلايي نيز چنين ويژگي خاصي را دارند. آنها پس از ساعت‌ها دور شدن از منزل، حتي اگر چشم‌هايشان بسته باشد، مي‌توانند به راحتي نقطه آغاز را پيدا كرده و به لانه خود بازگردند. در اردك‌ها و عنكبوت‌ها نيزچنين توانايي‌هايي تشخيص داده شده و به اثبات رسيده است. اما انجامآزمايش‌هاي مشابه در انسان، نشان مي‌دهد كه نوع بشر اساسا فاقد چنين توانايي است و اگر بخواهد مثل سنجاب‌ها و موش‌ها از مسير اوليه دور شود، عملا توانايي بازگشت به نقطه آغاز را ندارد، حال چه چشم‌هايش باز باشد يا اين‌كه با چشم‌هاي بسته اين كاررا انجام دهد. در يكي از اين پژوهش‌ها، "جك لويس" كه يك روان‌شناس شناختي در دانشگاه كاليفرنيا است، به اين نتيجه رسيد كه انسان‌ها به صورت ميانگين 24 درجه از مسير اوليه كه در آن قرار داشته‌اند منحرف شده و به راه ديگري مي‌روند. به عبارت ديگر، هيچ انسان ديگري نتوانسته در اين آزمايش‌ها سربلند بيرون آمده و راه خود را پيدا كند. اين ضعف انساني در تشخيص نقشه‌هاي رواني، يكي از مشكلات شناختي است كه بسياري از پژوهشگران را به خود مشغول كرده است. در يكي از پژوهش‌هايي كه اخيرا در دانشگاه براون انجام شده، كلاهك‌هاي تصويرهاي مجازي روي سر داوطلبان قرار داده شده و تلاش شده به كمك آنها مسير در راه‌هاي پر پيچ و خم به آنها نشان داده شود. در نيمي‌از آزمايش‌هاي انجام شده برروي اين افراد، مسير‌هاي تو در توو پيچاپيچ مورد مطالعه نشانه‌ها و علامت‌هاي مجازي داشته‌اند؛ با اين حال برخي نيز توانسته‌اند از اين آزمون‌هاي مجازي سر بلند بيرون آمده و سر نخ‌هايي براي احياي نقشه دروني انسان به دانشمندان نشان دهند. نتايج اين پژوهش‌ها كه در چندين همايش عرضه شده، نشان مي‌دهد كه نقشه دروني انسان اساسا نقش كمي ‌در يافتن مسير براي او ايفا مي‌كند؛ و افراد با استفاده از علائم و نشانه‌هاي محيطي سعي مي‌كنند مسير اوليه خود را پيدا كرده و از حواس دروني خود براي اينكار كمتر كمك مي‌گيرند.

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرین مطالب

/
نشر آثار احمد عینی زاده #ibodi #ahmadeinizadeh